"الا بذکر الله تطمئن القلوب"

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۳۸ ب.ظ

استغفرالله ربی و اتوب الیه...

باید خودم را گره بزنم به امید به نور به تو...

+یا رحم کننده ترین به من ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۳۸
mary ...
گمان میکردم هنوز نیمچه اعتباری مانده اما نبود، نیست و یا شاید هم...تقصیر خودم است تا تقی به توقی میخورد خیال برم میدارد،از حالا به بعد من مانده ام و حس معلق پناه بردم به تو و جای خالیت ...کاش میشد به معجزه ات ایمان میآوردم کاش میشد باور کنم یک چیز بهتر توی دستانت برایم داری که هق هق هایم را به خنده بدل کنی ...کاش میشد باور کنم چراغ ها روشن میشود و ترس نور میشود و من دوباره اغوشت را دارم،تو را ....

+سکوت میکنم شبیه همیشه زمین خوردنها ...
+آرامم کن...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۶
mary ...
سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ب.ظ

روز دوم بود به گمانم

محو تماشای آدم ها بودم که نگاهم افتاد به گلدسته ها،همان جا که نوشته بود "یا صانع"....
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۹
mary ...
دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

آنقدر مهربان بودی که ...

بغض میکنم،میخندم،گریه میکنم ،آرام میشوم ...خودم را چسبانده ام به نشانه ها..قرآن که باز میکنم از میان آیه هایت راه پیدا میکنم میزنم به دل هراس ها ،خودم را میکشانم به ورطه ی قضاوت ...تحسین میشوم اما من ؟غر میزنم به جان تو به جان زندگی به جان همه ی هست ها و نیست .. این بار خوب نمیشوم آنقدر خوب نمیشوم که دروغ میگویم، از دیدن دخترک سر باز میزنم راستش را بخواهی نه حالا، نه هیچ وقت دنیا نمیخواهم ببینمش،گذشتم هر چه قدر هم که سخت بود گذشتم اما نمیخواهد بفهمد پرونده ی دوستی اش را بسته ام..

شب ها نهج البلاغه میخوانم خیلی کم خیلی کوتاه ...حالش؟وصف ناکردنیست ..

چند روز پبش ها بود به یکی گفتم واقعه بخوان،خواند..میگفت از دنیا کنده شدم ..حسرتم شد...

دلم برای یستشیر خوانی های غروب تنگ است ..

امشب میخواهم همه باید ها و نباید ها را بنویسم بگذارم لای کتاب بعد وعده بگیرم به اجابت به خواست به هر چه که تو اراده کنی که به تسلیم ..

گرفتار تورت شدم چه بد که دست و پا میزنم...

دلم را آرام کن ...دل بی قرارم را ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۵۴
mary ...